پشت پرده

اگر پرده ای وجود داشته باشد، پشت آن اینجاست!

پشت پرده

اگر پرده ای وجود داشته باشد، پشت آن اینجاست!




من عاشق راه رفتن در بارانم... عاشق استشمامش هستم...





چندین روز بود که دلم هوسِ جگرِ کباب شده روی زغال رو کرده بود. چندین روز که نه، شاید دو هفته، شاید هم بیشتر!

دیشب بالاخره جگر خوردم! و بسیار هم چسبید..!

پ.ن: یکی از خیابون های خلوت این شهر، زمین های خیس خورده از بارون و شیشه هایی بخار گرفته از تنفس های گرم و پی در پی، اونقدر بوسیدمش، اونقدر بوسیدمش که دیگه جانی برای ادامه دادن نداشتم و نداشت!







اینجا احساس آزادی میکنم!

حس میکنم هر جوری که دلم بخواد میتونم بنویسم، میتونم فریاد بزنم

میتونم عین یه بچه گربه ی لوس کـــــــــــــــــــــــــــش بیام ،‌ناز کنم اصلا هر کاری که دوست دارم رو میتونم بکنم

فک کنم دارم اینجا رو کم کم دوست میدارم D:






این عکس یکی از اون عکساییه که به خاطرش دلم میخواد یه عکس بشم!!!






به نظرم توی این دنیا هر کسی به نوع خودش یه جور احمقه!

به این نتیجه رسیدم که وقتی در مقابل کسی قرار گرفتم که نوع حماقتش با خودم فرق میکنه، برم تو فاز حماقت اون! اینجوری نه تنها حرس نمیخورم، تازه کلی هم با اون احمق حال میکنم!